من در انتظار هیچ حادثه ای نیستم اما گویی مدتی است که دارد رخ می دهد این آوار و لحظه لحظه تکرار شوم رنجهای روزگارِ تلخِ تردید و اضطراب ، فاصله بین ما هی کم می شود و نفسها به شماره ؛ ....
کاش مرا ببوسی بانوی در آینه ....
------------------------------------------------
دلواپسی بس است بیا تا ببینمت
از دور هم اگر شده حتی ببینمت
هر بار با «شنیدن» تو تشنهتر شدم
این بار دیگر آمدهام تا «ببینمت»
تردید نیست، فال چرا؟ استخاره چیست؟
باید بدون شاید و آیا ببینمت
امروز سخت تشنه دیدار هستم آی!
صبرم نمانده است که فردا ببینمت
از راه دور آمدهام با خیال تو
کاری بکن که یا بروم یا ببینمت
هر چند باز آمده بودم امیدوار
تا چون همان گذشتة زیبا ببینمت،
از کوچه میگذشت دلم با شتاب تا
با دیگران دوباره مبادا ببینمت
( شعر از محمد ویسی )